فرستنده :
م- غ
يكشنبه 89/7/11
به هر کس دل سبردم بي وفا شد نمک خوردو نمکدان زير با شد
به قلبم خون فتادو خنجر انداخت از ان وقتي که اين دل مبتلا شد
به من گفتا برو گم شو ز بيشم از اين گفتار قلبم بينوا شد
به او گفتم چه ديدي نازنينم ز من اينگونه قلبت بي صفا شد
بگفتا هيچ اما بار ديگر
نگاهم با نگاهي اشنا شد